دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم ؟ پسر: آره عزیز دلم . . . دختر: منتظرم میمونی ؟ پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند و گفت ، منتظرت میمونم عشقم . . دختر: خیلی دوستت دارم . . پسر: عاشقتم عزیزم . . . . بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت ، به هوش می آمد ، به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد پرستار : آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی . . دختر: ولی اون کجاست ؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت؟ پرستار : در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سر دختر خالی میکرد رو به او گفت ؛ میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده ؟ دختر: بی درند که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد .. آخه چرا ؟؟؟؟؟!! چرا به من کسی چیزی نگفته بود .. بی امان گریه میکرد . . پرستار: شوخی کردم بابا !! رفته دستشویی الان میاد! نظرات شما عزیزان:
ادمی به راستی چرا چنین است بزار یه داستان واقعی برات تعریف کنم که تا حالا هیچ جایی نشنیدی داستان عسل و مهندس اگه می گی دروغ می گم می تونی بری توی وبشون و اونجا حرف های منو باور کنی عسل دختر اصفهانی بود که توی چت روم دنیا عاشق یه مهندس شد مهندس هم عاشق عسل روزها می گذشت و اونها بیشتر به هم علاقه پیدا کردند اگه یه روز عسل نمی یومد مهندس خیلی دلش تنگ می شد و اگر مهندس نمی یومد عسل بیشتر تا اینکه عسل به مهندس گفت که قلبم درد می کنه و.....
ادامشو می تونی بری و از سایت عسل و مهندس جویا بشی نشونی سایت:http://mohandesasalchat.rozblog.com/
خیلی بامزه بود راستی آپم بدو بیا
![]()
خیلی بامزه بود!!
![]()
سلام عزیزم ادرس قبلی وبلاگ را عوض کردیم لطفا ما را با ادرس جدید لینک کنید
منا جون پس چرا نیستی؟؟؟ وقتی اومدی حتما
بهم سر بزن کلی آپ کردم.
سلام
بامزه بود.... و قشنگ موفق باشی........... ![]()
![]() |